شور لحظه ها

شکفتن با تو آسون نیست اجباره
یه تعبیر خوش از این انتظاره
دل تقدیر من سنگه ولی باز
میاد اون لحظه که با تو بهاره

اگه با من نباشی خونه دوره
دیگه هر فکر من فکر عبوره
دیگه مثل مسافر میرم اونجا
 همونجایی که شبهاش سوت و کوره

تو معنای بریدن از گلایه
حضور تو بپیش غم , کنایه
تویی شور عجیب لحظه من
 فرار از دستای شوم یه سایه

هنوزم لحظه ها رو می شمارم
هنوزم از دل تو بی قرارم
دیگه روز و شبم فرقی نداره
 تو رو تو اوج بودن کم میارم

می خوام با تو طلوعو پس بگیرم
 دارم تو این غروب خسته میرم
میرم تا مرز فرداهای دوری
که حتی واسه مرگ , با تو بمیرم

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 05:55 ب.ظ

خوش به حالت که احساس داری.....

سعیده حسینی پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:41 ب.ظ

گاه می اندیشم
میتوان سخت گریست
میتوان رنگ سپید روی هر دیده کشید
میتوان در پس این رنگ ودرنگ بچه شد ساده گریست
می توان سخت شکست و به پای همه ریخت...

[ بدون نام ] دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

من به امارزمین مشکوکم
اگراین شهرپرازادمهاست...
پس چرااین همه دلها تنهاست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد