حادثه

وزش کدامین باد غریبانه اشک هایت را به دامان پر دردت جاری ساخت؟ 

تند باد کدامین حادثه چنان محزونت ساخت که شادی های عالم را منفورتر از قارقار کلاغان خواندی؟ 

گرمای کدامین اتفاق چنان سوختت که حتی باد برای پراکنده کردنت خبر دار نشد؟ 

موهایت عطر فراموشی می دهند؛ 

چشمانت برق جدایی را درآن جام خونین به بازی می گیرند و لبانت مشتاقند برای شعله ور شدن در کام رفتن... 

لحظه چه گویاست،چه رساست،چه پر از همهمه ی خاطرهاست؛ 

لحظه لحظه ی عبور تو از هر چه که اینجاست...

شک ...

بزار شک کنم غبار شیشه صفحه امضای من وتوست 

 یا که بارون اومد و رفت از دلم نقش تو رو شست 

 بزار شک کنم همون نسیمی که غریب و بی تامل 

 پرده شیشه رو رقصوند راز بارون و برام گفت 

 نه دیگه بسه شکستن ، منو از قصه جدا کن 

 من کوچیکم واسه نقشم منو از خودم رها کن 

 قلم و کاغذ و بردار با یه جمله راحتم کن  

خط بکش رو نقش اول خالی از اسارتم کن 

 منو نقطه چین کن از من تکه تکه کن نگامو  

نفسامو خط خطی کن پاره پاره کن صدامو

دعوت به همکاری

سلام به اهالی قلم.

قصد داریم که دور جدیدی از فعالیتها رو در وبلاگ ادبی دانشجویان مجتمع آموزش عالی جهرم شروع کنیم و در این راه از تمامی دانشجویان عزیز علاقه مند به فعالیت در انجمن ادبی دعوت به همکاری می کنیم . 

دوستانی که تمایل دارند می تونند در قسمت نظرات , ایمیلشون رو قرار بدن یا بصورت حضوری به آقای طاهری ( علمی کاربردی نرم افزار - ۸۶ ) مراجعه کنند . 

برای همه شما عزیزان آرزوی بهروزی دارم .

در پناه حق باشید ...