گرد و غباری پراکنده در گذشته و حال
و نسیمی از رایحه ی بودن
شادی با لبخند چشمهایش را هدیه می کند
گویی زمان بر ما متین می شود
دیگر تکرار شدن را نخواهم خواست
لحظه ها چه سنگین و پر زحمتند
با وجود تکرار بی حد و حصر من
می شود خالی خالی شد
سبک شد از هر آنچه امر می دهند
آرام شد
هیچ نداشت و ساده بود مثل خاک
و ساده تر از همیشه ی پایدار
چیست این چرندیات ذهنی قانونمند
چه قدر شیرین است احساس سرگرمی
چه قدر شیرین است بی هدفمندی ....
( پاییز87)
حس نمیکنین ای شعرتون خیلی به نهلیسم نزدیکه !!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آدما بی هدف یه جسد متحرکن!!!!!!
شعرها کامل شخصی هستن جهت گیری نسبت به هیچ مکتب خاصی ندارن.