ماه بهار

   خود را به سوی ماه افکنید حتی اگر به خطا روید میان ستارگان خواید نشست."براون"

ماه من! وقتی که آمدی ، نیمرخم کامل شد.
دیگر از آوار سایه ها نمی ترسم،که شبم از امروز
به قدوم تو نور باران شد ! تاریکی را می شناختم
چرا که در دوری از تو در شبهای انتظار ، وجب
به وجب سیاهی را اندازه گرفته بودم و در پرتو
بدر دیدارت دریافتم که ترسها را ارتفاعی نیست!
ماه من! وقتی که آمدی دیدم که دریا از
اندیشه های پر مهر تو به جوش آمد ، و طبیعت
با آهنگ منور ورود تو خود را دوباره شناخت،
امواج به رقص در آمدند و مرغان دریایی در
آشیانه هاشان به آرامی خفتند . در زیر پرتو
مهتاب گونه ات قورباغه ها شکوه خود را خواندند
و در شگفت بودند که چرا هیچ کس از دیدن این
همه زیبایی حیرت نمی کند!!.
ماه من! وقتی تو آمدی،پرده پرده شب، به
سپیدی نزدیک تر شد و جیرجیرک ها به شوق
دیدارت ، قفل حنجره شان را گشودند و به یاد
جفت خود ، ترانه های عاشقانه سرودند … !

ماه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!
اندوه تنهایی ام در زلال چشمه های نگاهت
خود را شست و سحر و جادوی حضورت مرا به یادم
آورد . را وقتی یافتم که همه حجره های دلم
به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ،
حضورت را با دم و بازدم حس می کردم وبه
خاطره جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم
نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی،
مثل نماز صبح ،اول روشنی و آغاز تبم بودی.
از پشت پرده لرزان اشکهایم ، دیدی که قابل
بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی!
ماه من ! وقتی تو آمدی محتاج زیارت بودم
دلم هوای حرم داشت . روی حریر برف نازه بر زمین نشسته
پا گذاشتم تا از چشمهای ترم به
شوق دیدارت گل ببارم!!.............................

    در معادله زندگی  آینده هیچوقت با گذشته برابر نیست."آنتونی رابینز"
     بهار دلتان سر سبز باد






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد