تنها پناه تنهایی های من یک قلم است و یک کاغذ، که خود را فدای لحظه های بی کسی من می کنند ،با بوسه زدن بر یکدیگر عمر کوتاه خود را کوتاه تر میکنند و پیاپی به آخر خط میرسند تا من به آخر خط نرسم.ولی امروز دل قلم و کاغذ از دل من تنگ تر است و با هم قهرند .من به زور انگشتان بی جان خود می خواهم آشتی شان دهم ولی از هم رو بر می گردانند وتنها واژه ای که از بوسه تلخشان می تراود خط خوردگی است.
مرسی...خیلی زیبا بود..
سلام
خیلی ریزه من هیچی نمی بینم
تبریک میگم
تبریک می گم ، خیلی جالب بود .
آقا حامد خیلی قشنگ بود. نمی دونستم از این انجمنها هم دارید. ;)