یک قلم , یک کاغذ و ...

تنها پناه تنهایی های من یک قلم است و یک کاغذ، که خود را فدای لحظه های بی کسی من می کنند ،با بوسه زدن بر یکدیگر عمر کوتاه خود را کوتاه تر میکنند و پیاپی به آخر خط میرسند تا من به آخر خط نرسم.ولی امروز دل قلم و کاغذ از دل من تنگ تر است و با هم قهرند .من به زور انگشتان بی جان خود می خواهم آشتی شان دهم ولی از هم رو بر می گردانند وتنها واژه ای که از بوسه تلخشان می تراود خط خوردگی است.
نظرات 5 + ارسال نظر
بی نام سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ق.ظ

مرسی...خیلی زیبا بود..

بماند سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ

سلام
خیلی ریزه من هیچی نمی بینم

سکینه! چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ب.ظ

تبریک میگم

خدادادی جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ

تبریک می گم ، خیلی جالب بود .

گلناز شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:05 ق.ظ

آقا حامد خیلی قشنگ بود. نمی دونستم از این انجمنها هم دارید. ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد