اینجا کسی دلش برای مهربانی تو تنگ نمی شه
دل هم گنان را کینه ای مصلحتی به دام نادانی آورده؛ نه
حفره های کم عمق بی شرمشان را کینه ای عمیق پر کرده
که دل نه جای کینه نه جای خشم جای محبت است
ترسم بعد از این
بلور سنگین دلم را قلم هیچ محبتی نتواند نقش زند
وزش کدامین باد غریبانه اشک هایت را به دامان پر دردت جاری ساخت؟
تند باد کدامین حادثه چنان محزونت ساخت که شادی های عالم را منفورتر از قارقار کلاغان خواندی؟
گرمای کدامین اتفاق چنان سوختت که حتی باد برای پراکنده کردنت خبر دار نشد؟
موهایت عطر فراموشی می دهند؛
چشمانت برق جدایی را درآن جام خونین به بازی می گیرند و لبانت مشتاقند برای شعله ور شدن در کام رفتن...
لحظه چه گویاست،چه رساست،چه پر از همهمه ی خاطرهاست؛
لحظه لحظه ی عبور تو از هر چه که اینجاست...
بزار شک کنم غبار شیشه صفحه امضای من وتوست
یا که بارون اومد و رفت از دلم نقش تو رو شست
بزار شک کنم همون نسیمی که غریب و بی تامل
پرده شیشه رو رقصوند راز بارون و برام گفت
نه دیگه بسه شکستن ، منو از قصه جدا کن
من کوچیکم واسه نقشم منو از خودم رها کن
قلم و کاغذ و بردار با یه جمله راحتم کن
خط بکش رو نقش اول خالی از اسارتم کن
منو نقطه چین کن از من تکه تکه کن نگامو
نفسامو خط خطی کن پاره پاره کن صدامو
سلام به اهالی قلم.
قصد داریم که دور جدیدی از فعالیتها رو در وبلاگ ادبی دانشجویان مجتمع آموزش عالی جهرم شروع کنیم و در این راه از تمامی دانشجویان عزیز علاقه مند به فعالیت در انجمن ادبی دعوت به همکاری می کنیم .
دوستانی که تمایل دارند می تونند در قسمت نظرات , ایمیلشون رو قرار بدن یا بصورت حضوری به آقای طاهری ( علمی کاربردی نرم افزار - ۸۶ ) مراجعه کنند .
برای همه شما عزیزان آرزوی بهروزی دارم .
در پناه حق باشید ...
رو بوم شب یه نقاشی کشیدم
من و تو , بینمون دیوار اجبار
من اینور امتداد تلخ گریه
تو اونور خسته از تکرار رگبار
****
تو اونور توی دستت شاپرک بود
من اینور آرزوی پر کشیدن
تو اونجا راه فردا پیش روته
من اینور آخر قصه رسیدن
****
تو اونور آسمون پرستاره
من از شبهای بی مهتاب پریشون
یه دنیا وسعته توی نگاهت
تو چشم من یه سقفه, سقف زندون
****
تو اونجا روشنی های یه نوری
من اینور از نبودت سرد و تاریک
پی حسی که گم شد زیر بارون
توی این کوچه های تنگ و باریک
توی کوچه های سرد خاطره *** بازم عطر تنتو حس میکنم
از همیشه واسه تو دل میکنم *** واسه بغضم تو رو مونس میکنم
با تو میرم به شبای آرزو *** اونجا که حسرت من مونده بجا
حسرت فریادی از ته گلو *** تا که بشکنه سکوت همصدا
باز تو رویام با تو میرم تا نیاز *** احتیاج بودن دستای تو
تو نوازش همین چشمای خیس *** وقت جاری شدن اشکای تو
حس خوب تو می پیچه تو هوام *** باز بهاری میشه هر بهانه ام
نمیمونه ردی از فاصله ها *** با نگاهت رو تن ترانه ام
باز به اوج خاطراتم می رسم *** توی اون بیراهه پر التهاب
وقتی که گفتم به تو میون راه *** به تن دشت سکوت من بتاب