پر هراسم امروز
که همچون رود بخواهم برسم تا دریا
و در این رویا
طعمه دیوار سکون سد شوم یکروز .
آه
پرهراسم امروز ...
اما
گرمی آغوش این دریا
گیسوان موج , آن رویا
مرا باز هم به خود میخواند
می روم من
حتی اگر در یاد این ماهی های کوچک گم شوم
لااقل ساکن نبودم , حتی اگر من کم شوم .
می رسم
می رسم تا ساحل دریا
و به آغوش می کشم دریا را
آری , چقدر زیبا شدم .
آری اینجا میان این همه ماهی
با تو من دریا شدم .
و می دانم که روزی
به همان ماهی های کوچک خواهم گفت :
من همان رودم که از شوق رسیدن ما شدم , دریا شدم .
لااقل ساکن نبودم ...
عالی بود.
جالب بود!
:-*
خیلی خوب بود
بازم نم نم بارون , بازم چیک چیک ناودون
ولی دیگه این نم نم و چیک چیک هم نمیتونه مثل قدیما...
روزهای بارونی , زیباترین روزهام و شبهاش آرومترینم بود.
ولی حالا بدون ...
دیگه از شیطنت و بازی ,از خیس شدن بارونی خبری نیست
از هیچ کدوم خبری نیست...
از لذت بوی خاک بارون خورده...
از اشکهای زیر بارون خبری نیست ...
از محبت ...
از لبخند ...
از...
از هیچ کدوم ...
حتی از خود تو هم خبری نیست...
هنوز داره می باره...
قطره های اشک من هنوز داره می باره
و هنوز هم الماسهای درخشان آسمان یکی یکی سر بالین خاک
می گذارند و با خود خاطره های بارانیت را نیز همنشین خاک پاک می کنند.
مات و مبهوت
نمی دانم چه کنم؟؟
تنها راهی که برایم باقیست...
آری...
(سپیده کشاورز)